تفسیر
نخستين آيه مورد بحث بى آنكه اصل حادثه را مطرح كند مىگويد : كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى از شما بودند ( ان الذين جائوا بالافك عصبة منكم ) واژه افك ( بر وزن فكر ) به معناى مطلق دروغ است، و در اصل به هر چيزى گفته مىشود كه از حالت اصلى و طبيعيش دگرگون شود .بنا بر این به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند و به خلاف متمايل گردد افك گفته مىشود . مرحوم طبرسى در مجمع البيان معتقد است كه افك به هر دروغ سادهاى نمىگويند بلكه دروغ بزرگى است كه مسالهاى را از صورت اصليش دگرگون مىسازد ، و بنابر اين كلمه افك خود بيانگر اهميت اين حادثه و دروغ و تهمتى است كه در اين زمينه مطرح بود .
واژه عصبه ( بر وزن غصه ) در اصل از ماده عصب به معنى رشتههاى مخصوصى است كه عضلات انسان را به هم پيوند داده و مجموعه آن سلسله اعصاب نام دارد ، سپس به جمعيتى كه با هم متحدند و پيوند و ارتباط و همكارى و همفكرى دارند عصبه گفته شده است ، به كار رفتن اين واژه نشان مىدهد كه توطئهگران در داستان افك ارتباط نزديك و محكمى با هم داشته و شبكه منسجم و نيرومندى را براى توطئه تشكيل مىدادند . بعضى گفتهاند كه اين تعبير معمولا در مورد ده تا چهل نفر به كار مىرود
به هر حال قرآن به دنبال اين جمله به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مىدهد كه گمان نكنيد اين ماجرا براى شما شر است بلكه براى شما خير بود ( لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم ) .
چرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت ، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت ، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مىماندند در آينده ضربه سختتر و خطرناكترى مىزدند . اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعهسازان ، آنها را به روزهاى سياه مىكشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند . درس ديگرى كه اين ماجرا به مسلمانان آموخت اين بود كه به ظاهر حوادث ننگرند ، چه بسا حوادث ناراحت كننده و بد ظاهرى كه خير كثير در آن نهفته است . سپس در دنبال اين آيه به دو نكته اشاره مىكند :
نخست اينكه مىگويد : اينهائى كه دست به چنين گناهى زدند ، هر كدام سهم خود را از مسئوليت و مجازات آن خواهند داشت ( لكل امرء منهم ما اكتسب من الاثم ) .
اشاره به اينكه مسئوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسئوليت ديگران نخواهد بود ، بلكه هر كس به هر اندازه و به هر مقدار در يك توطئه سهيم و شريك باشد بار گناه آن را بر دوش مىكشد .
دوم اينكه: كسى كه بخش عظيم اين گناه را از آنها بر عهده گرفت عذاب عظيم و دردناكى دارد ( و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم ) به هر حال كسى كه بيش از همه در اين ماجرا فعاليت مىكرد و نخستين شعلههاى آتش افك را برافروخت و رهبر اين گروه محسوب مىشد به تناسب بزرگى گناهش مجازات بزرگترى دارد
سپس روى سخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند و تحت تاثير واقع شدند كرده و آنها را شديدا طى چند آيه مورد سرزنش قرار داده مىگويد : چرا هنگامى كه اين تهمت را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود گمان خير نبردند ؟ ! ( لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا ) .
يعنى چرا هنگامى كه سخن منافقان را درباره افراد مؤمن استماع كرديد با حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند بر خورد نكرديد .
جالب اينكه در آيه فوق بجاى اينكه تعبير كند شما درباره متهم به اين تهمت بايد حسن ظن داشته باشيد مىگويد : شما نسبت به خودتان بايد حسن ظن مىداشتيد ( لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا ) اين تعبير چنانكه گفتيم اشاره به اين است كه جان مؤمنان از هم جدا نيست و همه به منزله نفس واحدند كه اگر اتهامى به يكى از آنها متوجه شود گوئى به همه متوجه شده است وهمانگونه كه هر كس خود را موظف به دفاع از خويشتن در برابر اتهامات مىداند بايد به همان اندازه از ديگر برادران و خواهران دينى خود دفاع كند .
و اينكه تكيه بر روى مردان و زنان با ايمان شده اشاره به اين است كه ايمان صفتى است كه مىتواند مانع و رادع در برابر گمانهاى بد باشد .
و چرا نگفتيد اين يك دروغ بزرگ و آشكار است ( و قالوا هذا افك مبين ) . شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مىدانستيد . شما كه از پاكدامنى فرد مورد اتهام به خوبى آگاه بوديد . شما كه از روى قرائن مختلف اطمينان داشتيد چنين اتهامى امكان پذير نيست . شما كه به توطئههائى كه بر ضد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) از ناحيه دشمنان صورت مىگرفت واقف بوديد . با اينهمه جاى ملامت و سرزنش است كه اين گونه شايعات دروغين را بشنويد و سكوت اختيار كنيد ، تا چه رسد به اينكه خود آگاهانه يا ناآگاه عامل نشر آن شويد ! .
تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبههاى اخلاقى و معنوى دارد یعنی جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعهسازان كور دل گردند .
سپس به بعد قضائى مساله توجه كرده مىگويد : چرا آنها را موظف به آوردن چهار شاهد ننموديد ؟ ( لو لا جائوا عليه باربعة شهداء ) .
اكنون كه چنين گواهانى را نياوردند آنها نزد خدا دروغگويانند ( فاذ لم ياتوا بالشهداء فاولئك عند الله هم الكاذبون ) .
اين مؤاخذه و سرزنش نشان مىدهد كه دستور اقامه شهود چهار گانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن ، قبل از آيات افك نازل شده بود .
اما اين سؤال كه چرا شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) اقدام به اجراى اين حد نكرد پاسخش روشن است ، زيرا تا همكارى از ناحيه مردم نباشد اقدام به چنين امرى ممكن نيست زيرا پيوندهاى تعصب آميز قبيلهاى گاهى سبب مىشد كه مقاومتهاى منفى در برابر اجراى بعضى از احكام و لو به طور موقت ابراز شود ، چنانكه طبق نقل تواريخ در اين حادثه چنين بود .
سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده ، مىگويد : اگر فضل و رحمت خدا در دنيا و آخرت شامل حال شما نبود به خاطر اين كارى كه در آن وارد شديد عذاب عظيمى دامانتان را مىگرفت ( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته فى الدنيا و الاخرة لمسكم فيما افضتم فيه عذاب عظيم ) .
با توجه به اينكه افضتم از ماده افاضه به معنى خروج آب با كثرت و فزونى است ، و نيز گاهى به معنى فرو رفتن در آب آمده است ، از اين تعبير چنين بر مىآيد كه شايعه اتهام مزبور آنچنان دامنه پيدا كرد كه مؤمنان را نيز در خود فرو برد ! .
آيه بعد در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها در اين گناه بزرگ بر اثر سهلانگارى غوطهور شدند ، مىگويد : به خاطر بياوريد هنگامى را كه به استقبال اين دروغ بزرگ مىرفتيد و اين شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد ( اذ تلقونه بالسنتكم ) . و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد ( و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ) . و گمان مىكرديد اين مساله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است ( و تحسبونه هينا و هو عند الله عظيم ) . در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها در اين رابطه اشاره مىكند :
• نخست به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن ( پذيرش شايعه ) .
• دوم منتشر ساختن شايعهاى را كه هيچگونه علم و يقين به آن نداشتند و بازگو كردن آن براى ديگران ( نشر شايعه بدون هيچگونه تحقيق ) .
• سوم آن را عملى ساده و كوچك شمردن در حالى كه نه تنها با حيثيت دو فرد مسلمان ارتباط داشت ، بلكه با حيثيت و آبروى جامعه اسلامى گره خورده بود ( كوچك شمردن شايعه ، و به عنوان يك وسيله سرگرمى از آن استفاده كردن ) .
جالب اينكه در يك مورد تعبير بالسنتكم ( با زبانتان ) و در جاى ديگر بافواهكم ( با دهانتان ) آمده است ، با اينكه همه سخنان با زبان و از طريق دهان صورت مىگيرد ، اشاره به اينكه شما نه در پذيرش اين شايعه دليل خواستید و نه در پخش آن تكيه بر دليل داشتيد ، تنها سخنانى كه باد هوا بود و نتيجه گردش زبان و حركات دهان ، سرمايه شما در اين ماجرا بود .
از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در آيه بعد روى آن تكيه كرده ، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مىبارد ، و تازيانهاى محكم تر بر روح آنها مىنوازد ، و مىگويد : چرا هنگامى كه اين دروغ بزرگ را شنيديد نگفتيد ما مجاز نيستيم از اين سخن بگوئيم ( و لو لا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا ان نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم ) .
در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند ، اما در اينجا مىگويد علاوه بر حسن ظن شما مىبايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشائيد ، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد . شما بايد از اين تهمت بزرگ غرق تعجب مىشديد ، و به ياد پاكى و منزه بودن پروردگار مىافتاديد ، و از اينكه آلوده نشر چنين تهمتى شويد به خدا پناه مىبرديد .
اما مع الاسف شما به سادگى و آسانى از كنار آن گذشتيد وبه آن نيز دامن زديد و ناآگاهانه آلت دست منافقان توطئهگر و شايعهساز شديد .