به دخت

 




نسل امروز و نسل دیروز

در دنياي امروز شاهد تحولات عظيمي در عرصه‌هاي زندگي اجتماعي هستيم به گونه‌اي كه در نتيجه اين تحولات، بسياري از باورها و عقايدي كه ريشه در تاريخ گذشته و فرهنگ حاكم بر جوامع ايراني داشته نيز دستخوش تغييراتي اساسي شده است.

بي‌شك اگر نگاهي به پيرامون خود بيندازيد، حتما متوجه خواهيد شد كه بسياري از رفتارهايي كه در گذشته ناهنجار تلقي مي‌شد، امروزه به عنوان يك اصل هنجار از سوي ما انسان‌ها پذيرفته شده است كه البته چنين تغييراتي علي‌‌رغم اين كه مي‌تواند از تاثير قابل توجهي در رشد و پيشرفت جامعه ايراني برخوردار باشد، با توجه به اين كه پديده‌اي نوظهور است، مي‌تواند از پيامدهاي نامطلوبي نيز برخوردار باشد و اين در حالي است كه چنين رفتارهاي نوظهوري از گذشته‌هاي دور در بسياري از جوامع از سوي افراد به‌عنوان يك هنجار پذيرفته شده بود و به همين علت نيز آثار و پيامدهاي نامطلوب آن در اين جوامع ديگر در مقايسه با جوامع ايراني كمتر محسوس است. 

 

يكي از تغييرات رفتاري كه در بسياري از خانواده‌ها همچنان به عنوان سنت‌شكني و زير پا گذاشتن ارزش‌هاي اجتماعي تلقي مي‌شود، تمايل فرزندان خانواده به قطع وابستگي‌هاي خانوادگي است. به گونه‌اي كه اغلب فرزندان پس از رسيدن به سن جواني ديگر چندان علاقه‌اي به وابستگي به والدين نداشته و ترجيح مي‌دهند هر چه زودتر استقلال را تجربه كنند.

 

اين در حالي است كه در گذشته مادامي كه فرزندان ازدواج نمي‌كردند و تشكيل خانواده نمي‌دادند، اجازه نداشتند جدا از والدينشان زندگي كنند. چنانچه حتي اگر تا چهل پنجاه سالگي هم تشكيل خانواده نمي‌دادند، همچنان به سنت‌هاي خانوادگي پايبند بودند و هرگز از اين كه مي‌خواهند زندگي مستقل و بدون هر گونه وابستگي به والدينشان را تجربه كنند، سخني به زبان نمي‌آوردند.

 

دوره نوجواني

 

در واقع يكي از عمده‌ترين تفاوت‌هاي نسل امروز با نسل گذشته در ظهور پديده نوجواني به معناي امروزي آن مربوط مي‌شود. در واقع مي‌توان اين‌گونه تفسير كرد كه در گذشته، پس از دوره كودكي بلافاصله دوره بزرگسالي آغاز مي‌شد و دوره نوجواني به معناي امروزي آن وجود نداشت.


 اين باور از آنجا نشأت مي‌گيرد كه در زمان‌هاي قديم، فرزندان خانواده بلافاصله بعد از گذراندن دوران كودكي، وارد دنياي كار مي‌شدند، اما اين موضوع، امروزه چندان مرسوم نيست و ورود به دنياي كار بسيار ديرتر آغاز مي‌شود. حدود و طول مدت دوره نوجواني به طور دقيق مشخص نيست و در افراد و جوامع گوناگون با هم متفاوت است. طول اين دوره به عوامل متعددي از جمله عوامل فرهنگي و محيطي بستگي دارد، اما به طور كلي مي‌توان 12 تا 18 سالگي را سنين نوجواني قلمداد كرد.

 

به باور كارشناسان، نوجواني دوره‌اي است كه هويت در آن شكل مي‌گيرد و در اين ميان آنچه بيش از همه چيز داراي اهميت مي‌شود نوع رابطه پدر و مادر با فرزند است چرا كه در اين دوره، نوجوان معمولا بسياري از باورها و ديدگاه‌هاي والدين خود را مورد ترديد قرار مي‌دهد.

 

بدون شك، تفاوت نسل‌ها و نوع زندگي‌ها تنها به دنياي امروز مربوط نمي‌شود. مي‌توان حدس زد كه در زمان‌هاي گذشته نيز فرزندان نوع ديگري از زندگي متفاوت را با زندگي والدين خود برمي‌گزيده‌اند، اما انكارناپذير است كه اين تفاوت، امروزه بارزتر شده و حتي شكل ديگري به خود گرفته است.

 

در گذشته، زندگي‌ها در قالب خانواده‌هاي بزرگ رواج بيشتري داشت. در اين خانواده‌ها، فرزندان علاوه بر پدر، مادر، خواهران و برادران، با پدربزرگ و مادربزرگ خود نيز از همان ابتدا در يك خانواده زندگي مي‌كردند. فرزندان پسر در بزرگسالي (و شايد همان نوجواني) معمولا شغل پدر را در پيش مي‌گرفتند و اين انتخاب با رضايت صورت مي‌گرفت، اما در جامعه امروز ما نه تنها فرزندان اغلب علاقه‌مند به انتخاب شغل ديگري به جز شغل پدر خود هستند، بلكه در اين تفكر، والدين را نيز با خود همسو مي‌بينند.

 

به اين معنا كه بسياري از پدران جامعه امروز نيز علاقه‌مند نيستند فرزندشان شغل آنها را در پيش گيرد.

 

از سوي ديگر كار كردن يا نكردن فرزندان دختر، موضوع جديدي است كه با توجه به شرايط روز جامعه ما پديدار شده است.

 

مادران ما به محض گذراندن دوره كودكي به كمك دست مادر خود تبديل مي‌شدند و مسائلي چون ادامه تحصيل، كار كردن يا نكردن و... كه امروزه براي دخترانشان به دغدغه‌هاي جدي بدل شده است وجود نداشت. به طور كلي مي‌توان ميزان وابستگي فرزندان به والدين در دنياي گذشته را نسبت به جامعه امروز از جنبه‌هاي مختلف زندگي بيشتر دانست. اين موضوع در مقايسه نحوه ازدواج فرزندان در گذشته و حال نمود بيشتري دارد. بسياري از ازدواج‌هاي پدران و مادران ما ازدواج‌هاي فاميلي بوده و حتي فرزند در انتخاب همسر آينده خود سهم كمتري داشت.

 

آيين‌ها و رسوم ازدواج از همان ابتدا تا ورود به خانه بخت، به طور كامل و دقيق اجرا مي‌شد؛ آيين‌هايي كه امروزه بسياري از آنها رو به فراموشي رفته‌اند و در مواردي جاي خود را به رسوم ديگري داده‌اند. يكي ديگر از تفاوت‌هاي زندگي گذشته و امروز را مي‌توان در پديده پدرسالاري جستجو كرد.

 

به دنبال دوستاني به جز والدين

 

نظام حاكم بر زندگي گذشته به پدر و مادر اجازه مي‌داد نسبت به روابط و نوع شكل‌گيري شخصيت فرزند خود خيال آسوده‌تري داشته باشند اما امروزه والدين در دوره‌هاي مختلف سني فرزند خود، ترس‌هاي متفاوتي را تجربه مي‌كنند.

 

بي‌شك عمده دليل اين ترس، افزايش ارتباطات انساني و به تبع آن افزايش احتمال از كنترل خارج شدن روابط فرزندان با گروه همسالان است.

 

تمايل به داشتن استقلال نيز اگرچه از ديگر ويژگي‌هاي گريزناپذير دوره نوجواني به شمار مي‌رود، اما نوع اين استقلال‌طلبي در زندگي نوين بسيار متفاوت از گذشته است.

 

نكته: بدون شك، تفاوت نسل‌ها و نوع زندگي‌ها تنها به دنياي امروز مربوط نمي‌شود. مي‌توان حدس زد كه در زمان‌هاي گذشته نيز فرزندان نوع ديگري از زندگي متفاوت را با زندگي والدين خود برمي‌گزيده‌اند.


قديم‌ترها، فرزندان رشديافته در خانواده‌هاي بزرگ، تا رسيدن به بزرگسالي و ازدواج، مورد حمايت همه جانبه خانواده قرار مي‌گرفتند و حتي پس از ازدواج نيز شرايط زندگي در كنار والدين براي آنها مهيا بود. خود فرزندان نيز تمايل كمتري به جدا شدن از والدين و زندگي در جايي به جز خانه پدري نشان مي‌دادند.

 

نوجوانان امروز نه تنها اينچنين نمي‌انديشند، بلكه سوداي مستقل شدن حتي پيش از ازدواج و زندگي با دوستان خود را نيز در سر مي‌پرورانند.

 

قانوني براي استقلال فرزندان

 

جالب است بدانيد در بسياري از كشورها اين موضوع به عنوان يك قانون از سوي افراد پذيرفته شده است تا جايي كه در اين كشور فرزندان قدم فراتر نهاده و از سنين نوجواني تصميم مي‌گيرند كه مستقل از والدينشان زندگي كنند.

 

البته اين قانون و شرايط آن در كشورهاي مختلف متفاوت است مثلا در كشور كانادا هيچ پدر و مادري حق ندارد پيش از 18 سالگي از فرزندش بخواهد كه خانه را ترك كرده و زندگي مستقلي را آغاز كند ولي فرزندان اجازه دارند از 16 سالگي خانواده را ترك كرده و زندگي مستقل و جديدي را آغاز كنند.

 

اگرچه در اين كشورها نيز هنوز بسياري از فرزندان علي‌رغم اين كه حتي بيش از 30 سال دارند ترجيح مي‌دهند در كنار پدر و مادرشان زندگي كنند و حتي در بسياري از موارد مسووليت مراقبت و نگهداري يا كمك به آنها را برعهده گيرند، اما در كشور آمريكا پدر و مادر تا 18 سالگي در حمايت از فرزندانشان مسوولند و اگرچه از 16 سالگي فرزندان به شرط اخذ اجازه والدين خود مي‌توانند زندگي مستقلي را تجربه كنند اما از 18 سالگي حتي در صورت عدم موافقت والدين و به موجب قوانين حاكم بر كشور درخصوص سن قانوني تعيين شده براي استقلال فرزندان مي‌توانند خانه و خانواده را به قصد آغاز زندگي مستقل ترك كنند.

 

در بعضي از كشورها با توجه به جنسيت فرزندان سن مجاز براي آغاز زندگي مستقل متفاوت است. براي مثال در برخي كشورهاي اروپايي پسرها از 14 سالگي و دخترها از 16 سالگي مجاز به آغاز زندگي مستقل هستند.

 

حتي به موجب اين قانون به نظر مي‌رسد فرزند خانواده‌اي از طرف شخصي كه با خانواده آنها خصومت و دشمني دارد در معرض تهديد قرار گرفته است به او اجازه داده نخواهد شد كه بدون صلاحديد والدين مستقل از خانواده زندگي كند. در كشور انگليس سن مجاز براي شروع زندگي مستقل از والدين 16 سالگي است.

 

البته بايد اين نكته را مورد توجه قرار داد كه هرگز افرادي كه كمتر از 18 سال داشته باشند از نظر قانوني صلاحيت اجاره محلي براي زندگي خود را نخواهد داشت و بنابر آنچه گفته شد مي‌توان دريافت كه در اغلب كشورها 18 سالگي آغاز دوره سني بزرگسالي محسوب مي‌شود كه به موجب آن فرزندان مي‌توانند از مزايا و امكانات بيشتري برخوردار شوند.

 

شهرنشيني و پيامدهاي آن

 

از آنجايي كه اغلب افراد، زندگي مجردي را با هدف مستقل شدن از خانواده انتخاب مي‌كنند و استقلال فرزندان از والدين پيش از تشكيل خانواده و ازدواج صورت مي‌گيرد اين روند در اكثر كشورهاي دنيا رو به گسترش است.

 

بررسي‌هاي انجام شده در كشورهاي مختلف نشان داده كه يكي از دلايل اصلي اين موضوع اين است كه در دنياي امروز سياست‌هاي فرهنگي و اجتماعي حاكم بر جوامع موجب شده تا خانه‌هاي بزرگ ويلايي جاي خود را به آپارتمان‌هاي كوچك بدهند كه مشكلات ناشي از زندگي همه افراد خانواده در اين فضاهاي كوچك انگيزه آنها را براي استقلال از خانواده‌ها در بين فرزندان افزايش داده است و از اين رو مي‌توان شهرنشيني را به عنوان مهم‌ترين عامل گسترش زندگي مستقل فرزندان از والدين در كشورهاي مختلف به شمار آورد.

 

بسياري از كارشناسان بر اين باورند كه جدايي فرزندان از والدين مي‌تواند نقش بسيار مهمي در حفظ احترام متقابل بين آنها داشته باشد. خوشبختانه در سال‌هاي اخير اين موضوع در فرهنگ كشور ما نيز پذيرفته شده است و امروزه فرزندان و بويژه فرزندان پسر كه در مقايسه با دخترها از آزادي‌هاي اجتماعي بيشتري برخوردارند مي‌توانند براحتي زندگي مستقل را در نخستين سال‌هاي دوره جواني تجربه كنند.

 

البته يكي از ديگر عوامل تاثيرگذار در گسترش اين پديده اجتماعي، افزايش سن ازدواج بين دختران و پسران است و طبيعي است كه وقتي فرزندان بخواهند تا 28 يا 30 سالگي در كنار پدر و مادرها زندگي كنند در درك خواسته و نيازهاي متقابل همديگر با مشكلات بسياري مواجه خواهند شد كه زندگي مستقل را تنها راهكار مناسب براي رهايي از اين مشكلات مي‌دانند.

 

 



نظرات ارسال شده
احمدی
سه شنبه 16 آبان 1391


لطفا راه کارهای لرتباط با نوجوان ارائه بدین


0
0

ارسال نظر
:نام
: اي ميل
: سایت
: نظر شما
: کد امنیتی
 



نام شما : ایمیل دوست شما :